آشور طاغن نافعی + قربان توسن

بدرود سوت طلایی ها

واژگونی اتوبوس تهران ـ گنبد در محور سوادکوه؛

۱۴ کشته و ۱۸ مصدوم

خبر باز هم تکان دهنده و دلخراش بود؛ خبری که خیلی سریع در فضای مجازی پیچید تا مرگ ۱۴ نفر دیگر از هموطنان عزیزمان در سانحه واژگونی یک اتوبوس دیگر از ناوگان حمل و نقل کشور، جایی برای خود در خاطرمان پیدا کند.

گزارش اورژانس کشور اولین خبر رسمی این سانحه را منتشر کرد؛ گزارشی که بلافاصله پس از اعلام به مرکز کنترل و هماهنگی عملیات جمعیت هلال احمر، با اعزام تیم های عملیاتی به منطقه حادثه همراه شد و خبرهای بعدی و پرتعداد، از وخامت اوضاع روایت داشت.

۱۴ نفر از هموطنان جان خود را در این حادثه از دست دادند که دست بر قضا، دو تن آنان از بزرگان والیبال گلستان و مهره های اثرگذار این ورزش بودند؛ نام «قربان توسن» و «آشور نافعی» در جمع جان باختگان نه فقط برای اهالی والیبال این استان، که برای اهالی والیبال کشور و جامعه ورزش هم تکان دهنده بود.

ویترین

*«آشور طاغن نافعی»؛ داور ممتاز ملّی والیبال/ ناظر فدراسیون والیبال/ رییس اسبق کمیته داوراه هیأت والیبال استان گلستان/ مربی والیبال آموزشگاه ها/ بازنشسته آموزش و پرورش

*«قربان توسن»؛ ناظر فدراسیون والیبال/ داور ملّی والیبال/ داور درجه یک والیبال نشسته/ مربی رسمی فدراسیون والیبال/ رییس اسبق کمیته داوران هیأت های والیبال استان گلستان و شهرستان گرگان/ دبیر هیأت والیبال گلستان (به مدّت ۸ سال)/ بازنشسته اداره پست

 

روایت ناظر فدراسیون والیبال از آخرین لحظات حضور در کنار مرحومان «توسن» و «نافعی»؛ به من گفتند تو برو، ما می آییم

•عیسی مخدومی ـ می گوید «۳۵ سال خاطرات ورزشی ام با آنها و در کنار آنها رقم خورد». «عیسی مخدومی» داور ملّی و مربی درجه یک فدراسیون والیبال، سومین مسافر گلستانی حاضر در دوره ناظران فدراسیون بود که از روز حادثه بیشتر برای مان گفت؛«برای شرکت در جلسه توجیهی ناظران والیبال کشور به دعوت سازمان لیگ فدراسیون والیبال عازم تهران شدیم. شبِ قبل، من با اتوبوس ساعت ۱۱ و نیم و مرحومان «توسن» و «نافعی» با اتوبوس ساعت ۱۲ حرکت کردیم و صبح روز بعد در محل فدراسیون یکدیگر را دیدیم. بعد از پایان کلاس، برای ناهار رفتیم. ناهار جوجه کباب بود و حاجی نافعی هم گوشت مرغ دوست نداشتند. ایشان کباب را از برنج جدا کردند و در ظرف غذای آقای توسن گذاشتند. من اجازه خواستم تا برای شان سوپ یا کباب دیگری بیاورم اما ایشان اجازه ندادند و گفتند برنج کافی است. حاجی نافعی همیشه دو روز هفته روزه می گرفتند و گفتند قصد دارند فردا هم روزه باشند.

بعد از ناهار، یکی از ناظران فدراسیون که اهل شاهرود هستند از ما خواستند تا با خودروی ایشان برگردیم و حتی شب را مهمان ایشان باشیم، بعد به سمت گرگان بیاییم. اما آنها گفتند که ما به گرگان برمی گردیم. مقابل در فدراسیون، گفتیم پس بیاییم و یک عکس دسته جمعی بگیریم و گرفتیم. با اتوبوس بی آر تی از محل فدراسیون به سمت ترمینال آمدیم. در تهرانپارس، من خواستم تا با یک خودروی سواری به گرگان برگردیم اما حاجی نافعی گفتند اتوبوس امنیت بیشتری دارد. من هم گفتم فرمایش شما به عنوان بزرگ ما قابل احترام است و هرطور شما صلاح بدانید همانکار را می کنیم. یکی از سواری های آماده حرکت، ظرفیت دو نفر دیگر را داشت اما ما سه نفر بودیم. خودروی دیگری که اتفاقاً برای گنبد هم بود به ما گفت اگر سه نفر هستید بیایید و بدون نفر چهارم حرکت می کنیم. من به دوستان گفتم اگر صلاح بدانید با این ماشین راحت تر می رویم اما آنها خواستند تا من با خودروی شخصی بروم؛ حاجی نافعی گفتند اول نماز عصر را بخوانند بعد با اتوبوس حرکت کنند. اتوبوس تهران ـ گنبد هم در محل حاضر بود. من اصرار کردم که ظاهر این اتوبوس هم چندان خوب نیست، شما نماز را بخوان باهم با سواری می رویم اما آنها قبول نکردند و با توجه به مشکل من برای زانوی پا، آنها خواستند تا من با اتوبوس نروم. من هم با کسب اجازه از این عزیزان، دقایقی زودتر حرکت کردم.

در فیروزکوه بودم که با آقای توسن تماس گرفتم، ایشان گفتند ورودی فیروزکوه هستند. خیال مان آسوده بود که با فاصله خیلی کم از هم در حرکتیم. آقای توسن گفتند در مسیر استراحت می کنیم نزدیک گرگان مجدداً تماس می گیریم. نزدیک گرگان که رسیدم به آنها زنگ زدم، اما اصلاً آنتن نمی داد. قبل از آن اخبار فضای مجازی را که چک می کردم خبر واژگونی اتوبوس تهران ـ گنبد توجه مرا جلب کرده بود اما شاید تنها چیزی که آن لحظه به ذهنم خطور نمی کرد این بود که مبادا این همان اتوبوس باشد.

وقتی بعد از تماس های تلفنی مکرر با آنها، به نتیجه نرسیدم دلهره ای عجیب سراغم آمد. از این طرف، آقای سنگدوینی (رییس هیأت والیبال استان) پای پرواز به برزیل (برای مسابقات والیبال ساحلی سیزم جهان) بودند که تماس گرفتند و وقتی صدای مرا شنیدند گفتند خدا را شکر که سالم هستید. من با این جمله ایشان شوکه شدم، ماجرا را پرسیدم و گفتم من با دوستان نافعی و توسن نیستم و آنها با اتوبوس می آیند. بعد از آن تماس های تلفنی پشت هم از نزدیکان آنها و بچه های والیبال و….

با آنکه چند روز از این اتفاق می گذرد اما هنوز هم باورم نمی شود. مرگ واقعیت زندگی دنیوی است اما برخی اتفاقات بدجوری انسان را تکان می دهد و داغی است که برای همیشه بر دل می ماند. ۳۵ سال زندگی و بهترین خاطرات ورزشی ام در کنار این عزیزان گذشت، حتی تا آخرین ساعات زندگی شان، در کنار هم بودیم، کلّی گفتیم و خندیدیم، واقعاً نمی دانم چه باید گفت، جز تسلیم در برابر تقدیر خداوند.

این عزیزان عاشق والیبال بودند، زندگی شان وقف والیبال بود و در راه والیبال هم رفتند.

امیدوارم خداوند به خانواده های شان صبر دهد و روحشان همیشه شاد و آرام باشد.»

داور ملّی و مربی درجه یک فدراسیون والیبال

 

نبض هایی که در گوشه های ورسک جا ماند

رقیه مسلمی پور

۱۴ آبان بد خراشی داد، خاطرمان را. حال مان خوب نیست اما بدتر از همه ی ما، دل آشوب بودند آنان که شب شان صبح نشد؛ همان ها که نبض شان را در گوشه های «ورسک» جا گذاشتند، همان جا که حالا زیبایی های مسیرش جذابیت های گذشته را برای رهگذران داغدار ندارد، رهگذرانی که از این پس نرسیده به آنجا، چشم می بندند بلکه گذر از مسیر زخمِ داغ شان را تازه تر نکند.حالا «ما»ییم که نشسته ایم تا از میان واژه های سردرگم و پیدا، باز هم «تسلیت» را نثار بازماندگان یک حادثه تلخ و دلخراش کنیم؛ همانهایی که داغ سنگینی بر دل شان مانده و حادثه ای که نه فقط والیبال گلستان، که والیبال ایران را تکان داد.از امروز، جامعه والیبال ماند و دل های مغموم، و علامت سوال هایی در ذهن، با این سوالِ تکراری «مقصر کیست»؟!

جاده ها سال های سال است قربانی می گیرند و سواران بر ارابه های مرگ را به کام خود می بلعند. حوادث و سوانح رانندگی امروزه در جهان و بخصوص در کشورهای در حال توسعه به عنوان یکی از عوامل عمده مرگ و میر مطرح است، اما نکته قابل تأمل در این میان، توجه جدّی به اوضاع ناامن وسایل نقلیه ی جاده ای است؛ «بسیاری از خسارت‌های انسانی و مادّی در تصادفات جاده‌ای، ناشی از استفاده از خودروهای بی کیفیت است.» (اصغر سلیمی. عضو کمیسیون شوراها و امور داخلی مجلس. شهریورماه سال جاری) و حکایتِ این خودروهای بی کیفیت، امروزِ خانواده های داغدار حادثه اتوبوس تهران ـ گنبد را رقم زده است!

دبیرسرویس ورزشی گلشن مهر

 

برای کار والیبال، شب و روز نمی شناختند

•محمدهادی محرابی پور

در جمع های والیبالی و ورزشی، سال ها دو نفرشان در کنار هم بودند؛ «حاج قربان توسن» و «محمدهادی محرابی پور». آخرین بار برای رقابت های المپیاد ورزشی وکلای ایران به سالن شهید گرزین گرگان دعوت شان کردیم، با تواضع پذیرفتند که در افتتاحیه حاضر شوند، سروقت آمدند، با احترام و اشتیاق، در کمال تواضع هم رفتند. «محمدهادی محرابی پور» امروز خود را تنهاتر از خیلی های دیگر در والیبال می بیند؛«سال ها با هم بودیم، در تمام مسابقات برگزار شده در استان، از مسابقات کشوری گرفته تا استانی و شهرستانی و رقابت های سازمانی و… سوت می زدیم و خاطرات زیادی هم داریم. مرحوم توسن و حاجی نافعی بسیار باگذشت و خوش اخلاق بودند؛ «اخلاق»ی که در ورزش حرف اول را می زند و امروز کمتر به چشم می آید. این دو عزیز جزو زحمت کش ترین افراد والیبال بودند که زندگی شان را برای والیبال گذاشتند، بدون چشمداشتی، و این چیزی نیست که بر کسی پوشیده باشد. آنها به معنای واقعی، عاشق و شیفته ی والیبال بودند. در کاری که به نام والیبال و برای والیبال بود شب و روز نمی شناختند، اگر برای حضور در مسابقاتی دعوت می شدند نه نمی آوردند و در همکاری با کادر اجرایی و داوری قدم اول را برمی داشتند.خدماتی که این دو عزیز به والیبال ارائه کردند تنها مختص والیبال گلستان یا گرگان نبوده و با هیچ هدیه یا مادیات قابل ارزش گذاری نیست. و امروز والیبال ایران دو بزرگِ بااخلاق را از دست داده است که نزد جامعه والیبال از جایگاه و احترام خاصی برخوردار بودند.

روزهای بدونِ این عزیزان، روزهای سختی است…

داور ملّی والیبال، ناظر اسبق فدراسیون والیبال و مسابقات والیبال نشسته کشور

 

توسن؛ صبور و صادق

بهنام نیک پیام ـ-از دهه ی هفتاد و از مسابقات والیبال جام رمضان، در سالن آزادی گرگان او را می شناختم. مسابقاتی که بعد از افطار، تا قبل از سحر به طول می انجامید و تعداد زیادی از تیم های والیبال، از محلات شهر، روستاهای گرگان و حتی برخی از شهرهای اطراف، در آن شرکت می کردند.

شادروان «قربان توسن» به همراه کادر داوری آن روزهای گرگان و استان، به ریاست «محمود علی نژاد» تنها داوری بین المللی شمال کشور و همراهی «محمدهادی محرابی پور»(طوطی)، زنده یاد «آشور نافعی»، «الیاس سقلی»، «عیسی مخدومی» و جوانترهایی مانند «عباس قلیچ خان» از صفر تا صد جام رمضان گرگان را برگزار می کردند.

«توسن» را از همان آغازین سال های ورود به عرصه ی رسانه می شناختم. بار ها برای مسایل ریز و درشت بازی های والیبال، با او به بحث و گفت و گو نشستم که در نهایت با وجود برخی انتقادها و شاید هم ناملایمات موجود، با خنده و خوشی بر سر موضوعِ موردِ بحث به توافق می رسیدیم (مشروط به آنکه هر دو پیگیر باشیم).پست چی با مرامی که گاهی پشت میز اداره و گاهی پشت موتور ۱۲۵ در حال پخش انبوهی از نامه ها و مرسوله های مردم در سطح شهر بود. در نزد مردم شهر، آنهایی که با صداقت و امانتداری اش آشنا بودند و دوستش داشتند به «قربان پست چی» مشهور بود و در نزد اهالی والیبال به داور و عامل اجرایی مسابقات. گویی پست چی های والیبال گرگان باید خادم خوبی برای ورزشکاران باشند، راهی که «احمد حاج مشهدی» پیر دیر والیبال گرگان زمین در پیش گرفت و امروز به عنوان بزرگترین خادم ورزش نزد والیبال دوستان گرگان و استان شناخته می شود را مرحوم «قربان توسن» با قدری فراز و نشیب در پیش گرفت.

یادم هست که در دهه های شصت و هفتاد به «حاج مشهدی»ِ بزرگ، در گرگان و دشت گرگان (منطقه ترکمن صحرا) «احمد پست چی» می گفتند، آنهم به دلیل عشق وعلاقه به رساندن مرسوله های پستی و نامه رسانی به منازل مردم، خدمت به همنوعان و عشقِ مثال زدنی به والیبال، به «احمد پست چی» معروف شده بود و با قدری فاصله یک پست چی عاشق دیگر در والیبال گرگان پیدا شد که او هم با صداقت، پشتکار و امانتداری، چه در عرصه ی کار اداری و چه در عرصه ی والیبال و به طور ویژه در امر داوری و اجرایی والیبال، مورد توجه و عنایت شهروندان و ورزشدوستان قرار گرفت.این مطلب را به دلیل این که امروز توسن در قید حیات نیست نمی گویم، بلکه از سال ها قبل نیز معتقد بوده ام «قربان توسن» و تعدادی دیگر از عوامل اجرایی والیبال صداقت و تعهد کاری دارند و همه عاشق کارشان هستند. آنچه که مهم است، صداقت و وجدان کاری است که خوشبختانه در وجود آقای توسن و همکارانش به خوبی دیده می شد و می شود. نیت شان خیر بود و به چیزی جز ارایه ی خدمات مناسب (متناسب با امکانات موجود در گرگان و استان) به ورزشکاران فکر نمی کردند. بارها در هیأت والیبال، در جمع صمیمی آنها قرار گرفتم، مشکلات و نا رسایی های والیبال گرگان و استان را شنیدم و در حد توان درعرصه ی رسانه جهت مرتفع شدن چالش های موجود والیبال برایشان انجام وظیفه کردم. «حاج قربان توسن» آدم صبوری بود، گاهی خودش می گفت: «انتقادات و اختلاف هایی که در والیبال استان وجود دارد را به دل نمی گیرم. من به کارم اعتقاد دارم و پشتکارم را از دست نمی دهم. تا روزی که بخواهند در خدمت والیبال استان خواهم بود؛ فرقی نمی کند به عنوان دبیر هیأت یا در قسمتی دیگر، مهم خدمت به والیبال استان است. من عاشق والیبال هستم و همواره آمادگی دارم با افراد مختلف کارکنم. قضاوت دیگران چگونه باشد را نمی دانم و دوست ندارم در حیطه ی دیگران دخالت کنم . در مورد آدم های دیگر قضاوت نمی کنم. از نظر من همه قابل احترامند و هر کسی متناسب با تخصص و علاقه اش می تواند به جامعه ی خود خدمت کند.»

ورزشی نویس

 

زندگی در زمین والیبال

عیسی سنگدوینی ـزندگی مرحوم «توسن» وقف والیبال بود. زمانی که خبر فوت ایشان را شنیدم بسیار شوکه شدم و برایم قابل پذیرش نبود. ما روز قبل از حادثه، تا حدود ساعت پنج بعدازظهر باهم جلسه داشتیم، همان شب به همراه ایشان و مرحوم «نافعی» راهی تهران شدیم و او برای شرکت در جلسه ناظران به سمت فدراسیون والیبال رفت و پس از اتمام جلسه فدراسیون باهم تماس گرفتیم.برایم بسیار دشوار بود به فاصله چند ساعت از برقراری آخرین تماس تلفنی، خبر درگذشت ایشان را بشنوم و این مرا حسابی شوکه کرد.مرحوم «توسن» مرد زحمتکش و صادق والیبال استان بود و زندگی خود را وقف پیشرفت این رشته کرده بود. ایشان والیبال را بسیار دوست داشت و در راه والیبال هم جان داد. ایشان از ۸ صبح به هیأت می آمد و گاهی اوقات تا ۸ شب، آنهم بدون هیچ چشمداشتی، برای این رشته زحمت می کشید. انتخاب جانشین برای چنین شخصیتی که نیم قرن به والیبال خدمت کرد اصلاً کار ساده ای نیست.

 

مردان منضبط والیبال

عبدالجبّار دولّو- بارزترین ویژگی این دو عزیز که برای من هم خیلی جالب بود، نظم و انضباطی بود که در کارشان می دیدم.این دو بزرگوار، داور و ناظران فدراسیون والیبال بودند و تیم داوری شان را در مسابقات چنان با نظم چینش کرده و به سالن می آوردند که برای هر کسی که به سالن می آمد جالب بود. آنها نه تنها تأخیری در سالن نداشتند بلکه همیشه حداقل نیم ساعت زودتر از همه در سالن و در جایگاه داوری حاضر بودند. گاهاً در بعضی از مسابقات شاهد بوده ام اعضای میز داوری دنبال گیره، کاغذ و… می گردند اما آنها تمام این ابزار را در کیف شان به همراه داشتند و به اینگونه انضباط معروف بودند.در جمع والیبالی ها، وقتی می گفتند فلان کار به حاجی توسن یا حاجی نافعی سپرده شده و آنها مسئول کار هستند. همه می گفتند پس خیال تان آسوده باشد. ضمن اینکه، آنها بسیار بامحبّت نسبت به دوستان بودند و همیشه با گرمی و صمیمیت خاصی با اهالی والیبال، تیم ها و حتی تماشاچیان روبرو می شدند.سی سال می دانستم که حاج آقا نافعی دو سه روز هفته روزه دار بودند. بسیار آرام و متواضع و متبسم. جالب بود این دو بزرگوار، برای هر برنامه ی والیبالی که دعوت می شدند «نه»، «نمی رسیم» و «کار داریم» نداشتند؛ همیشه حاضر بودند. آنها بسیار خوش اخلاق و باروحیه بودند.همه می دانستند حاجی توسن یک تنه در هیأت استان کار می کردند، حتی تا پاسی از شب گذشته. در حالی که خیلی راحت می توانستند بگویند نمی توانند از وقت و زندگی شان اینقدر برای والیبال بگذارند.

مربی بین المللی والیبال

 

بدرود مرد خستگی ناپذیر والیبال

محمد صالحی

با واژه ها کلنجار می روم اما توالی شان جور نمی شود؛ شاید واژه ها هم مبهوت این اتفاق اند!

بگذار ساده تر بنویسم؛ سال‌ها دبیر هیأت والیبال استان بود، از همان آغاز کارم در عرصه خبر، هر زمان گوشی را برمی داشتم و تماس می‌گرفتم مشتاقانه و با صبر و حوصله پاسخگو بود تا آخرین اخبار والیبال گلستان را در اختیارم قرار دهد.

مردی که هیچ گاه در مقابل انتقادها موضع نمی‌گرفت و هر فردی بر کرسی ریاست هیأت والیبال گلستان می‌نشست، نمی‌توانست به دبیری بهتر از این مرد که از جنس والیبال بود، فکر کند.ناگهان خبری رسید؛ اتوبوس تهران ـ گنبد واژگون شده و تعدادی از هم استانی‌هایم جان خود را از دست دادند و در این میان «قربان توسن» پیشکسوت و زحمتکش والیبال یکی از مسافران آن اتوبوس بود که جان به جان آفرین تسلیم کرد.اتوبوسی که واژگون شد تا قامت والیبال گلستان خم و توپ‌های زرد و آبی پنچر شوند.و امروز، همه می‌دانیم که از دست دادنت برای ما اندوهی سنگین است و تسکینی ندارد.حال باید باور کنیم که والیبال گلستان دیگر آن مرد خوش اخلاق، صبور و مهربان را ندارد که شبانه روز برای چرخیدن چرخ هایش دل بسوزاند و از زندگی‌اش بزند.آنقدر که با «حاج آقا توسن» می گفتم و می شنیدم با «حاجی نافعی» ارتباط نداشتم؛ جز معدود مسابقاتی که در سالن والیبال می دیدم شان؛ با چهره ای متبسم و بسیار متواضع، که اهالی والیبال احترام بسیاری برایش قائل بودند. والیبالی ها از او به عنوان مرد اخلاق یاد می کنند.

خبرنگار ورزشی خبرگزاری مهر

 

خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند

اصغر محمودی

بزرگان والیبال، حاج قربان توسن و حاج آشور نافعی، مظهر تلاش، صبوری، صداقت و مهر، از میان ما رفتند.

داغ هر مرگی بر دل می ماند اما درد رفتن آنانی که مایه امید و افتخار بودند و رهسپار آینده، جان را می گدازد.تنها به مدد صبر و باور حکمت است که می توان از گذر تند حادثه گذشت. غروبِ «توسن» و «نافعی» دردی از این دسته است و برای همین مرگ شان داغ بر دل نهاده و اشکی بر دامن.

عزیزان «توسن» و «نافعی» تجربه ی یک نسل بودند؛ نسلی که برای برداشتن هر گامی هزینه ای سنگین پرداخته است. فصل مشترک مهر و دوستی، اندیشه و کار، تلاش و صبوری. سنگلاخ های مسئولیت نقش را از آنان نگرفت و تیرهای تهمت تن شان را نفسرد. ماندند، کار کردند، ایستادند و امروز هم رفتند.

نابهنگام رفتند، اما برای ما سرمشقی موفق به جا نهادند؛ سرمشقی از اندیشه و برنامه، صبر و کار و دوستی و مهر.

مرگ شان را باید به امید ادامه راه شان هضم کرد. تسلای خانواده های داغدار و یاران و همراهان مصیبت دیده شان، ماندن لحظه لحظه خاطره ها، پیام ها، تلاش ها و امیدهای آنهاست.

روح شان آرام، یادشان گرامی.

 

 

منبع : نشریه گلشن مهر

مورخه : شنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۶

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این فیلد را پر کنید
این فیلد را پر کنید
لطفاً یک نشانی ایمیل معتبر بنویسید.
برای ادامه، شما باید با قوانین موافقت کنید